سفارش تبلیغ
صبا ویژن

روز نوشته های من
 
قالب وبلاگ

فرار از مردم و پناه آوردن به خلوت تنهایی چیزی است که گریز از آن برایم میسر نیست. روزگاری است که با تنهایی

آشنا شده ام با آن الفتی پیدا کرده ام به تنهایی خو گرفته ام با آن زیستن را آزموده و زیبا یافته ام در جهان تنهایی

زشتی ندیده ام فریب و نیرنگی نشناخته ام ،دروغی نشنیده ام با ریا و ترویز روبه رو نشده ام!

آه پس این صفا و یکرنگی را از آن خود ساخته ام با خود بودن و در دریای اندیشه غوطه ور شدن را با جان و دل

پذیرفته ام تفکر را به منزله نگاهی در نا منتا هی نهادن یا فته ام راهی طولانی که بس بلندی را برای پیمودن

نیازمند است. و چون این کار میسر گردد ،و اگر چنین  اعجازی صورت گیرد عظمت جاویدان فرجام  این مسافرت

بسیار زیبا و دلپذ یر خواهد بود. تنهایی را دوست دارم و از همه و از همه مردم گریزانم .مدتهاست که از مردم

کناره گیری کرده ام زیرا در آنها هرگز صفا و صمیمیت و مهربانی و شفقت ‍،یکرنگی و صداقت را نیافته ام

در زندگی بدی فراوان دیده ام ،دروغ بسیار شنیده ام،نیرنگ و ریا را افزون از توان  چشیده ام.

و طمع تلخ تر زهر آن را برای تمام طول عمر خود به ناچار پذ یرا گشته ام از هیچ فردی مهرو محبت ندیده ام

انسانیت و ترحم را فقط در دستهای تو دیده ام بر فراز کوهستا نها در افقها در آسمانها و در نا منتها ی

جهان چون دست یافتن با آن را نا ممکن یافته ام زیستن در رویا آغاز کرده ام.

                                                                                                           والسلام


[ سه شنبه 86/3/22 ] [ 6:24 عصر ] [ ع اسلامی ] [ نظر ]

هر سال وقتی به ایام برگزاری کنکور نزذیک می شویم ، با هر یک از شرکت کنندگان که صحبت می کنیم،و می پرسیم

خوب امسال قبول می شی یا نه ؟ ناامیدانه سرش را تکان می ده و میگه:من که خیلی می خونم ولی فکر نکنم با این

همه سهمیه ای که هست قبول بشم. اکنون  دارم به این  فکر می کنم تا کی باید این حرفها را بشنویم و هیچ نگوئیم و

سکوت کنیم .و آنها این سکوت را نشانه ای برای این بدانند که حق با آنهاست.با این حرفها چه چیزی را میخواهید ثابت

کنید.ادامه مطلب...

[ شنبه 86/3/19 ] [ 6:27 عصر ] [ ع اسلامی ] [ نظر ]

امان از این چهارشنبه ها،هر وقت سر کلاس می شینم منتظر یه اتفاق تازه ام.
استاد داشت، درباره نظارت مستقیم صحبت می کرد. یه دفعه از ته کلاس یکی
گفت:استاد نظارت مستقیم اینه که دخترهای مردم را بگیرند ،به آنها نسبت ها-
ی ناروا لقب دهند.با طرح این سوال کلاس به هم ریخت،هر کس یه چیزی میگفت.
ادامه مطلب...

[ سه شنبه 86/3/15 ] [ 2:32 عصر ] [ ع اسلامی ] [ نظر ]

تو را از بوته زیبا می چیدم،بوته ای که قامت افراشته ای داشت.

و بوی عطرش مشامم را نوازش می کرد . زیبائیت آنقدر بود که

بدون توجه به خارهای اطرافت و بدون توجه به تنه های ساقه ات

و بدون توجه به باغبان پیر که سحر بودنت را یادآور می کرد .

دست به سویت دراز کردم و با همه سختی ها تو را از شاخه

جدا کردم.و بو ئیدمت، تا از پای درآمدم وقتی که چشمانم در

حال بسته شدن بود،دستهایم را دراز کردم . همین که خواستم

برای آخرین بار گلبرگ هایت را لمس کنم .تیغهایت را چنان در

دستم فرو کردی که دیگر چیزی نفهمیدم.

ولی

سوزش شدیدی در قلبم حس کردم و بعد از آن........................ 


[ شنبه 86/3/12 ] [ 8:47 عصر ] [ ع اسلامی ] [ نظر ]

فارغ از نیک وبدومرگ وحیات

همه گفتند:

اکنون تا بچه است بگذارید بخندد شادان

پس از این دگرش فرصت خندیدن نیست

بایدش نالیدن،من 

نپرسیدم هیچ ،که پس از این ز چه رو

نتوان خندیدن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

..

.......................................................................................................................................................


[ پنج شنبه 86/3/10 ] [ 8:22 عصر ] [ ع اسلامی ] [ نظر ]
   1   2      >
.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره وبلاگ

باشه بعد!
موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 11
بازدید دیروز: 3
کل بازدیدها: 102955