سفارش تبلیغ
صبا ویژن

روز نوشته های من
 
قالب وبلاگ

تا حالا به این فکر کردید که چرا عشق و دیوانگی همیشه در کنارهم هستند.و هر جا حرف عشق می شه پای

دیوانگی هم وسط می آد و این خودش  داستان دارده که دونستنش خالی از فایده نیست.

قبل از اینکه آدم خلق شودرذایل فضایل نشسته بودن دور هم وحوصله شان سر رفته بود.هر کس یه پیشنهاد

می داد.بیاید بازی کنیم رای گرفتن، ذکاوت گفت :بریم قایم موشک بازی کنیم.

 دیوانگی چشم بذاره و از 1تا100بشماره ، همه رذایل و فضائل برن قایم شوند.شمرد ،هر کی یه جا قایم شد. 

لطافت پشت ماه ،خیانت در زباله ها ،اصالت پشت ابرها،هوس مرکز کره زمین ،دورغ گفت می ره زیر سنگ

ولی رفت زیر دریا،فقط عشق مونده بودکه  جایی را پیدا نمی کرد .هر جا میرفت پیدا بود.95،96،97

تا گل سرخ صداش کرد و عشق رفت پشت بوته های گل سرخ ،99 100 وقت تمام شده بود . و دیوانگی 

شروع به گشتن کرد و اصالت پشت ابرها، لطافت پشت ماه و.........همه را پیدا کرده بود و فقط عشق

مونده بود ،دیوانگی هر جا را که می گشت آن را پیدا نمی کرد .دیگه از گشتن خسته شده بود.چوبی

که دستش بود را به این ور وآن ور می انداخت  یه لحظه می نشست بعد بلند می شد می ایستاد.

حسادت که این وضعیت را دیدو به عشق حسودیش می شد گفت :می خواهی بگم کجاست،دیوانگی

خوشحال شد و حسادت گفت:پشت بوته های گل سرخ.دیوانگی با همان چوبی که دستش بود محکم زد به

بوته ها ی گل سرخ و عشق محکم به روی زمین افتاد،همگی رفتن آن طرف دیدن که عشق روی زمین افتاده

و از چشماش داره خون می آد .آره عشق  چشمهاشو از دست داده بود .دیوانگی که این صحنه را دید نشست

 روی زمین و شروع به گریه کردن کرد .همه از این صحنه متاثر شده بودن. دیوانگی افتاد به پای  عشق گفت:

خودم نوکرتم هر جای بری باهات میام .عشق هم قبول کرد و دیوانگی همیشه همراه عشق بود.

 

این هم از داستان عشق و دیوانگی

 

 

                                                                                 والسلام

 

 

 

 


[ دوشنبه 86/4/18 ] [ 4:42 عصر ] [ ع اسلامی ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره وبلاگ

باشه بعد!
موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 22
بازدید دیروز: 1
کل بازدیدها: 102234