سفارش تبلیغ
صبا ویژن

روز نوشته های من
 
قالب وبلاگ

چهار مرحله تا ابدیت:

می خواهم درباره قانونی بگویم که نه قانون من وما ،که قانون کاینات است.یعنی قانونی است که کاینات ،

براساس آن سرشته شده.قانونی که مایه آرامش و تکامل است.برای رسیدن به آرامش راستین و اصیل ،

باید چرخه ای را طی کنیم که چهار مرحله دارد که عبارتند از:

مرحله اول:

ما می خواهیم یک رفتار خوب و آرامش بخش را در خودمان ایجاد کنیم .باید این کار،در مر حله اول

با تشویق وتنبیه های کوتاه مدت همراه باشد.یعنی اگر کاری،در راستای هدف مورد نظرانجام گرفت

،سریع بعد از تمام شدن کار،تشویقی برای آن در نظر گرفت.مثلا صاحب کاینات،می گوید:اگر رابطه

ات را با دیگران زیاد کنی و صله ارحام کنی ، در همین دنیا به عنوان پاداش به تو طول عمر می دهم.

یا اگر به پدر و مادرت خوبی کنی و با دیدنت شاد شو ند،کاری می کنم که توی همین دنیا،کاسه چه

کنم چه کنم دستت نگیری و مشکل مالی نداشته باشی و بر عکس.

 

مرحله دوم:

خب چون ممکن است که تشویق وتنبیه های کوتاه مدت خسته کننده شود و برایمان معمولی شود،

باید مرحله اول را وصل کنیم به مرحله دوم .یعنی تشویق و تنبیه های بلند مدت در نظر بگیریم.

باز این همان روش که صاحب کاینات است که ما را به بهشت و جهنم و عده داده است.

 

مرحله سوم:

این دوتایی که گفته شد ،بین ما و حیوانات مشترک است.از این مرحله به بعد ،خاص انسان هاست .

سومین مرحله،مرحله کرامت و انسانیت است.مرحله ای که دیگر با تشویق و تنبیه جور در نمی آید.

مثلا(مالک اشتر که از بازار می گذشت و یکی ار مغازه دار ها،او را نشناخت و هسته خرمایی به طرفش

انداخت .مالک هم بدون اینکه خم به ابرو بیاورد،راهش را ادامه داد.به مغازه دار گفتند:فهمیدی کی بود؟

گفت :چه می دانم کی بود،مهم این بود که کلی تفریح کردیم.به او گفتند که مالک اشتر بود .طرف رنگش

پرید و دوید دنبالش .دید مالک رفته مسجد و دارد نماز می خواند .منتظر ایستاد تا مالک بیرون آمد.افتاد

به دست و پایش که مرا ببخش و نشناختم و از این حرف ها .مالک هم گفت:من به مسجد آمدم که برای تو

از خداوند،بهترین و خوب ترین را بخواهم این ها،چیز هایی است که انسانی است و به حساب و کتاب

تشویق و تنبیه نمی آید.

 

مرحله چهارم:

مرحله معنی داری زندگی است ،یعنی برسیم به جایی که دیگر تشویق وتنبیه برای مان مهم نباشد.

فقط به این فکر کنیم که معنی زندگی ما چه می گوید.

(در مکتب معنا درمانی فرانکل را هم  می بینیم .فرانکل در زمان نازی ها دستگیر و به اردو گاه های مرگ

برده شد،شرایط سختی داشت اما با معنا درمانی ،توانست این شرایط را تحمل کند .او می گفت: که اگر

معنای زندگی ام را به ناخن انگشتم ،بشود معنای زندگی من،شکنجه گر من می تواند با کشیدن آن ،این

معنا را از بین ببرد .اگر معنای زندگی ام پدر و مادرم،باز هم این داستان صدق می کند.اگر اینگونه است،

پس چه بهتر که معنای زندگیمان را چیزی قرار دهیم که دم دست نباشد .)

این جاست که فرانکل معنی در مانی اش می گوید:باید یک او در زندگیمان مطرح شود،آن وقت است

که این (او)هر چه  می گوید ،انجام می دهیم حالا می خواهد تشویق و تنبیه ای در بر داشته باشد

یا نداشته باشد .این جا دیگر اوج تعالی است.

 

                                                                                    والسلام

 

 


[ یکشنبه 86/8/20 ] [ 10:16 عصر ] [ ع اسلامی ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره وبلاگ

باشه بعد!
موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 10
بازدید دیروز: 1
کل بازدیدها: 102222